دست نوشته های یک م-شیمی

ساخت وبلاگ

در آسانسور بودیم...

دوست پست داکمان پرسید دوره ات تا کی است؟ گفتم کمتر از یک ماه دیگر... و او پاسخ داد زمان پرواز می کند...

و امروز یک سال و نیم از آن روزها می گذرد...

دست نوشته های یک م-شیمی...
ما را در سایت دست نوشته های یک م-شیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tavakkol58o بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:04

ستاره‌ای همیشه همراهی‌ات می‌کرد، خیلی ناگهانی خاموش می‌شود. و با خاموشی‌اش نور را هم با خود می‌برد. تو می‌مانی و جای خالی و رد پایی از یک

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
======================

فاطمه هستم!
اهل داران
شهری در جنوب غربی اصفهان
دوران لذت های علمی از دبیرستان ادب شروع شد، با علاقه به مهندسی شیمی از صنعتی اصفهان گذشت، علم و صنعت را تجربه کرد، و الان در گوشه ای از دانشگاه تهران حیاتش را ادامه می دهد!

دست نوشته های یک م-شیمی...
ما را در سایت دست نوشته های یک م-شیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tavakkol58o بازدید : 185 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:04